سفارش تبلیغ
صبا ویژن
< << 21 22 23 >

بسمه تعالی

 جوانی  دلباخته که سالها بدور از معشوقه خود ، در یک کلبه کوچک  زندگی میکرد روزی تصمیم گرفت   دل آرام خود را جستجو کند. تنها نشانی که از او داشت  تصویری بود که از دوران نوجوانیش دل وذهن اورا مسخر کرده بود . او نمیدانست  کجا بدنبال معشوقه خویش برود واز کی نشان اورا بپرسد . فقط  میدانست که باید کلبه خود را رها کند و به این وضع  خاتمه دهد . 

 سرانجام   سحر روزبعد  با دلی خسته و چشمانی  فسرده که نشان از عشقی نهفته بودبا کلبه  خود خداحافظی کردودرحالیکه کوله پشتی خودرادردست گرفته بود ، براه افتاد وسفرخودرا آغاز کرد .

دراین جستجوی  عاشقانه ،روزها وشبهای زیادی رابه امید پیداکردن محبوب  خود سپری کرد وبا افراد زیادی آشنا شد وچون  تجربه ای دراین مورد نداشتند ،فکر واندیشه هایشان  کمکی به او نمی کرد .

 دراوج یاس وناامیدی ودلشکستگی درآن محله قدیمی و درآن کوچه ای که یادآور آن لحظه های شیرین آشنایی بود ، درحالیکه به انتهای کوچه خیره شده بود ازفرط خستگی برزمین افتاد وازحال رفت .درعالم رویا محبوب و معشوقه خود را دید واز فراق ودوری او  شکوه ها کرد .وچون از نشان اوپرسید، گفت :  نشان من را از این بانو سوال کن  بتو میگوید و اشاره کرد به بانویی که درکنارش ایستاده بود .

وچون بهوش آمد  آن بانو را بالای سرخود  دید خیلی دلش میخواست که از او بپرسد ولی دیگر رمقی نداشت .

مدتی  که بانو ازاو تیمارداری میکرد تمام کمالات و محسنات  معشوقه خود را دراین بانو میدید گویی نمای تمام وکمال اوست. هروقت نشان معشوقه اش را ازاو میپرسید پاسخش را به بعد موکول میکرد .کمال و جمال بانوکه یادآور کمال وجمال معشوقه او بود آتش عشقش را دوچندان کرده بود  و بی تابیش را برای  یافتن او بیشتر میکرد جوان میدانست که بانو تنها کسی است که میتواند اورا به معشوقه اش برساند واز طرفی  او هم تنها کسی بود که شباهت زیادی به معشوقه اش داشت وحتی  گاهی وقتها فکر میکرد اصلا خود معشوقه اش است . این امر باعث تعجب و شگفتی او شده بود .

سرانجام بانو چون بی تابی واصرار جوان را می دید تصمیم گرفت  جواب پرسش  اورا بدهد بانو اینچنین به جوان گفت :

منزلگاه معشوقه ات ، بعد از طی راههای پرپیچ وخم وگذراز پل این شهر خواهد بودوتازمانیکه این مسیر را طی نکردی نمیتوانی به آنجا برسی وبدان بدون همراهی ودستگیری من این کار غیر ممکن است .

جوان  که تاحدودی از نشان معشوقه اش آگاه شده بودکمی دلش آرام گرفت ولی دل وذهنش  معطوف بانو شده بود. و باخود میگفت این  بانو کیست ؟

    دردعای ندبه میخوانیم این وجه الله  الذی یتوجه الیه الاولیاء کجاست وجه الله که عاشقان الهی به آن توجه می کنند . وجه یعنی چهره ویا نما وامام زمان وجه الله است .یعنی اسما حسنای الهی است . یعنی صفات جلال و جمال الهی  همگی در امام زمان متجلی است . شاید مطلب فوق  درفهم این مطلب به ما کمک کند که جایگاه  امام زمان برای انسان خداجوی  چه جایگاهی  خواهد بود . 


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

فرمانده کل سپاه پاسداران اظهار امیدواری کرد

سال 87 ؛ سال نوآوری و شکوفایی در صنایع موشکی و دفاعی

 سردار محمد علی جعفری با اشاره به توطئه‌ها و تلاش‌های دشمنان تصریح کرد: امنیت جمهوری اسلامی در مقطع کنونی در تاریخ ایران بی‌نظیر است و ایران اسلامی کشوری امن و آرام است.

سردار محمد علی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بعدازظهر امروز در یک گفت‌وگوی ویژه خبری ضمن تبریک به سال جدید به مردم قهرمان ایران گفت: امیدوارم در سال شکوفایی و نوآوری همه بخش‌های مهم کشور به ویژه نیروهای امنیتی و دفاعی بیش از پیش در نوآوری‌های امنیتی و دفاعی موفق باشند و امنیت به صورت یک امنیت پایدار در منطقه و کشور حاکم شود.
سردار جعفری افزود: از همه نیروهای امنیتی و دفاعی تشکر می‌کنم که در ایام تعطیلات در مرزهای کشور امنیت را برای مردم به ارمغان آورده‌اند.
وی در ادامه اظهار داشت: امیدوارم وحدتی که امروز بین نیروهای مسلح ما برقرار است تداوم پیدا کند.
سردار جعفری با اشاره به اینکه نیروهای انتظامی شایسته تشکر ویژه هستند، گفت: از نیروهای انتظامی تشکر ویژه‌ می‌کنم که در ایام تعطیلات نوروزی علاوه بر محافظت از مرزها از اردوهای راهیان نور نیز محافظت کردند.
فرمانده کل سپاه پاسداران با اشاره به نامگذاری سال 87 از سوی مقام معظم رهبری به سال نوآوری و شکوفایی اظهار داشت: نیروهای مسلح که در بحث برقراری امنیت و دفاع از مرزهای کشور تلاش مضاعفی را در گذشته داشتند با تاکیدی که در چند سال گذشته بر روی ایجاد تحول و تغییر در شیوه آمادگی‌ها و ابزار و تسلیحات جدید که نیاز ضروری دفاع آینده ماست قطعا باید حامل نوآوری‌های بیشتر و تازه‌تری باشند.
وی ابراز امیدواری کرد: امیدواریم در سال نوآوری و شکوفایی شاهد دست‌آوردهای بزرگی در زمینه پیشرفت صنایع موشکی، هوایی، دفاعی و زمینی باشیم و مردم ما امنیت بیشتری را احساس کنند.
سردار جعفری با اشاره به توطئه‌ها و تلاش‌های دشمنان تصریح کرد: امنیت جمهوری اسلامی در مقطع کنونی در تاریخ ایران بی‌نظیر است و ایران اسلامی کشوری امن و آرام است.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

گروه استانها / حوزه آذربایجان شرقی

10:54 - 14/01/87

شماره:8701140016

نسخه چاپی ارسال به دوستان

نماینده تبریز:

اراده تحقق نوآوری و شکوفایی باید تقویت شود

 نماینده مردم تبریز، اسکو و آذرشهر در مجلس شورای اسلامی گفت: اراده دولت و مجلس در تحقق نوآوری و شکوفایی باید تقویت شود.

محمدحسین فرهنگی افزود: بحث نوآوری و شکوفایی یکی از عالی ترین نیازهای بشری است که برای به عینیت رساندن آن باید تدابیر ویژه اتخاذ شود.
وی ادامه داد: برای تحقق این امر باید رویکرد روزمرگی و تبعیت از شرایط موجود را کنار بگذاریم و به جد ایده تحول خواهی را جایگزین آن کنیم.
فرهنگی وجود یک سری مقاومت‌ها در برابر رشد و شکوفایی نظام جمهوری اسلامی ایران را طبیعی خواند و افزود: مسئولان و سیاستگذاران نظام با مدنظر قرار دادن این مقاومت‌ها باید در برابر آنها برنامه‌ها و تدابیر مناسبی را پیش بینی کنند.
وی در پاسخ به سئوالی پیرامون مسئولیت های دولت و مجلس در راستای عینیت بخشیدن به نوآوری و شکوفایی، اظهار داشت: به حتم نسخه های متنوعی برای این ایده باید مدنظر قرار گیرد، مدیریت بخش‌های مختلف دولت و مجلس باید به طور جداگانه در حوزه اقتصاد، بازرگانی، کشاورزی، صنعت، آموزش و فرهنگ به تغییر نگرش و تحولات اساسی بنگرند.
این نماینده مجلس ادامه داد: باید با اتخاذ اراده‌ای واقعی در راستای تحول بخشی به حوزه های مختلف نظام، احساس عمومی را نسبت به ارزش های نظام اسلامی بیشتر معطوف کنیم.
فرهنگی تاکید کرد: لازمه این امر نیز جدی بودن اراده مردم، دولت و مجلس و داشتن برنامه ریزی برای تحول و مقاومت در برابر آنانی است که نمی خواهند نظام اسلامی به شکوفایی و نوآوری دست یابد.
نماینده مردم تبریز، آذرشهر و اسکو در مجلس شورای اسلامی، همچنین با اشاره به گذشت 30 سال از پیروزی انقلاب و عبور از مرحله ثبات نظام، حرکت در جهت اقتدار هرچه بیشتر در سطح منطقه و تحقق اهداف ترسیم شده در سند چشم‌انداز 20 ساله را ضروری دانست و تصریح کرد: ما باید از استعدادهای نسل نو انقلاب و جوانان که نقش مهمی را در تحولات جمهوری اسلامی ایران ایفا کردند، بهره بگیریم.
فرهنگی با اشاره به این‌که رهبر معظم انقلاب با تعیین نام جدید و تبیین دو هدف راهبردی در دهه چهارم انقلاب با رویکردی هوشمندانه و مدبرانه به واقعیت‌های داخلی و خارجی و میل به آرمان‌های بالاتر در کشور اشاره کرده‌اند، تصریح کرد: امیدوارم با نام‌گذ‌اری سال جدید، ادبیات رایج در نظام برنامه‌ریزی و مدیریت و فضای افکار عمومی دگرگون شود.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

خیلی عکس قشنگیه. لحظه عروج یه عاشق، لحظه کندن از دنیا و وصل به بالا، قطره خون رو لبش یه دنیا حرف داره، یعنی کی بوده؟! و چی کرده؟! که عکسش شده مرهم دل اون مادرای شهیدی که حتی از پسرشون عکسی هم ندارن .... اصلاً این عکس یه جور نماد شهید و شهادت شده، تا حالا خیلی ها با دیدن این عکس منقلب شدن، فقط خود خدا می دونه که دل پاک امیر حاجی امینی (مسئول واحد مخابرات گردان انصار الرسول) یا هنر خدایی احسان رجبی، خالق این عکس باعث جاودانگی این صجنه شده... ایام سالگرد شهادت شهید حاج امینیه و توفیق شد قافله شهداء به منزلگه این شهید بزرگوار برسه و قدری در محضرش تامل کنیم و درس دلدادگی بیاموزیم.


این پست تقدیم به همه شهدای گمنام و مادران آنها


شهید امیر حاجی امینی - قافله شهداء 


- خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده... اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بیسیم چی. بیسیم چی (شهید) پور احمد...
- اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه.
- هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های یتیم هم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد...
- یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: "نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام... اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم...."
ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش.... می گفت: من خاک پای شماهام ....
- داداشش می گه: یه بار نشسته بودم کنار مزارش؛ دیدم یه جوون اومد سر مزار و بهم گفت: شما با شهید نسبتی دارین؟ با اصرارش گفتم برادرشم. همینکه اینو شنید، گفت: ما اول مسلمون نبودیم، اما با اجبار مسلمون شدیم ولی از ته دلمون راضی نبودیم و شک داشتیم. تا یه بار اتفاقی عکس این شهید رو دیدم. واقعاً حس می کردم داره باهام حرف می زنه؛ طوری تاثیر روم گذاشت که از ته قلبم به اسلام ایمان آوردم و از اون به بعد همش سر مزارش میام....
- بعد شهادتش یه نامه به دستمون رسید که چند روز قبل از شهادتش نوشته بود، اولش اینطور شروع می شد: "از اینکه به این فیض عظیم الهی نایل شدم، خدا را بسیار شکر گذارم....."
- دفعه آخری موقعی بود که بچه ها یک به یک جلو می رفتن و بر می گشتن. یه بار دیدیم امیر بلند شد که بره تو خط. یکی بهش گفت: حاجی! الان نوبت منه... ولی امیر گفت: نه! حرف نباشه، این دفعه من می رم.....
- احسان رجبی، عکاس این صحنه اینطور تعریف می کنه: بچه ها خیلی روحیه شون کسل بود؛ آتیش شدید دشمن هم مزید علت خستگی بچه ها شده بود. یه دفعه صدای شادی بچه ها بلند شد. برگشتم، دیدم پوراحمد و امیر و چند نفر دیگه اومدن خط برا سرکشی، بچه ها انقدر به اینا علاقه داشتن که روحیه شون کلاً عوض شد. 10 ، 20 دقیقه بیشتر نگذشته بود که یه خمپاره پشت خاکریز خورد، گرد و خاک عجیبی بلند شده بود؛ همینکه گرد و غبار نشست دوربینم رو برداشتم تا ببینم چه خبره. رفتم جلوتر که این صحنه رو دیدم. دو تا عکس ازش گرفتم، یکی از تموم بدنش، یکی از صورتش (همون عکس معروف) یه قطره خون رو لبش بود. دیدم امیر تو اون حالت تا حال خودشه و داره زیر لب زمزمه ای می کنه. رفتم جلوتر ولی متوجه حرفش نشدم. همون موقع بود که دیگه شهید شد....


 شهید امیر حاجی امینی - قافله شهدا


دست نوشته ای از شهید


سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان مخلص او..... از اینکه بنده بد و گناهکار خدایم سخت شرمنده ام و وقتی یاد گناهانم می افتم آرزوی مرگ می کنم ولی باز چاره ام نمی شود.
هیچ برگ برنده ای ندارم که رو کنم ، جز اینکه دلم را به دو چیز خوش کرده ام: یکی اینکه با این همه گناه، او دوباره مرا به سرزمین پاکی و اخلاص و صفا و محبت بازم گرداند. پس لابد دوستم دارد و سر به سرم می گذارد، هرچند که چشم دلم کور است و نمی بینم و احساسش نمی کنم اگر چنین نبود پس چرا مرا به اینجا آورد؟
دوم اینکه قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدیهایم بسیار دلسوزم. لحظه ای حاضر به رنجش کسی نمی شوم، حتی رنجش بسیار کوچک و ناچیز، ولی در عوض برای خوشنودی دیگران حاضر به تحمل هرگونه رنجی می شوم. بله! به این دو چیز دل خوش کرده ام.
اگر دوستم داری که مرا به اینجا آورده ای پس به آرزویم که .... برسان.
ای کسانی که این نوشته را می خوانید، اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او، به بالاترین درجات دست یابند. البته در این امر شکی نیست ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده گنهکار خدا به آرزویش رسیده است.
حالا که به عینه دیدید، شما را به خدا عاجزانه التماس و استدعا می کنم، بیایید و به خاکش بیفتید و زار زار گریه کنید و امیدوار به بخشایش و کرمش باشید. با او آشتی کنید. زیرا بیش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافی است یکبار از ته دل صدایش کنید. دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید و دیگر هر چه می کند، او می کند و هر کجا که می برد، او می برد......


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  



طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ