آقای هاشمی در یکی از یادداشتهای اخیرش وضعیت کنونی کشور و انقلاب اسلامی ایران را نه چیزی شبیه بهار بلکه مانند پائیز دانسته است.آیا امروز که به فرموده رهبری معظم انقلاب اسلامی - دام ظله - دولت برخواسته از آرای میلیونی ملت، کمر به خدمت به خلقالناس بسته و مشکلات عدیده را بازیابی و اصلاح نموده، دولت را به متن ملت و در میان تودهها و آحاد عمومی کشانده است، تجلّی بارز بهار انقلاب اسلامی نیست؟
نگارنده این سطور علیرغم اطلاع از فضای سیاسی و رسانهای کشور، در جستجو از عنوان موهوم «روحانیت ستیزی» که در یادداشت منسوب به آقای هاشمی رفسنجانی از آن گله شده بود پرداخت اما جز یک گروه «روحانیت ستیز»، شخص یا گروه دیگری را که درصدد هدم روحانیت باشد نیافت.این گروه نیز اتفاقاً همان جریان برانداز و فتنهجویی است که در دوران حاکمیت خود، همین شخص آقای هاشمی رفسنجانی را «عالیجناب سرخپوش» لقب داده و با تاخت و تاز به سوابق انقلابی و حزبالهی وی، او را مورد تخطئه قرار داد.
سؤال اینجاست که آیا روزی که مرجعیت شیعه مورد تمسخر قرار گرفت و تقلید، حرکتی «میمونوار» لقب داده شد، چرا عدهای درصدد پائیزنمایی برای انقلاب و روحانیت برنیامدند؟آیا پائیز یاد شده علیه روحانیت، زمانی نبود که کاریکاتورهای توهینآمیز در مطبوعات زنجیرهای علیه شخصیت بصیر و انقلابی و استوانه حوزه علمیه حضرت آیتالله مصباح یزدی - دامة برکاته - یکی پس از دیگری منتشر و از سوی دولت وقت و رئیس آن حمایت میشد؟
آیا زمانی که به طور سازماندهی شده، هجمه علیه دین و مقدسات در مطبوعات زنجیرهای به راه افتاد و بارها و بارها سخنان ائمه جمعه و مراجع عظام تقلید، سوژه طنز صفحات آخر روزنامههایی همچون صبح امروز، عصر آزادگان، نشاط، جامعه، توس، خرداد، بیان و... میشد پائیز نبود؟آیا هنگامی که همین ابوذرهای امروزی فتنهگر لجوج حال حاضر، مقاله هتاکانه "خون به خون شستن محال آمد محال " را در روزنامه متعلق به مشاور رئیس جمهور دولت اصلاحات به چاپ رسانیده و در آن، کربلا و شهادت حسین بن علی (ع) را ماحصل خشونت پیامبر اکرم (ص) در جنگ بدر نامید، پائیز عدم توجه و توهین و تهمت به روحانیت شیعه نبود؟
آیا زمانی که سخن از به موزه تاریخ فرستادن افکار خمینی کبیر - رحمة الله علیه - شد و یا هنگامی که در معرض دید یک به ظاهر روحانی در کنفرانس صهیونیستی ننگین برلین، با بدنی لخت و عور به رقص و پایکوبی و عربدهکشی پرداخته و شخص ملبس به لباس پیامبر(ص) نیز با تشویق خود، سخن از پایان دوران دینمداری و انقلابیگری میزد، پائیزی برای روحانیت نبود؟
چرا دست دادن رئیس جمهور سابق -که اتفاقا ملبس به لباس روحانیت نیز بود -با زنان ایتالیایی و حتی دخترکان جوان ایرانی - در همایشها و محافل موسوم به عبای شکلاتی و... - و یا نشست و برخواست و التماسهای او با جرج سوروس صهیونیست برای براندازی ایران، از سوی نویسنده یادداشت مذکور توهین به مقام روحانیت و حوزه و علما تلقی نشد و مرثیهای برای پائیزخوانی برپا نگشت؟
چرا آن هنگامی که اصل و اساس فرهنگ ناب شیعی و روحانیت که همان وجود مقدس حضرت بقیةالله الاعظم -ارواحنافداه - و فلسفه انتظار است، در نشریات دانشجویی دوران باصطلاح اصلاحات مورد هجمه واقع شد و این حرکت از سوی دولتمردان با بهانه «آزادی بیان»، «تحمل صدای مخالف» و «تبدیل معاند به مخالف» به گرمی استقبال شده و در پس پرده نیز با اختصاص بودجهها، حمایتهای سیاسی، صنفی، اعطای تسهیلات اقتصادی و بورسیههای تحصیلی مورد تشویق قرار گرفتند، عدهای به یادداشت نویسی و مرثیهخوانی اینچنین برای اساس روحانیت نپرداختند؟
چرا آن هنگام که مراجع عظام تقلیدی همچون حضرات آیات فاضل لنکرانی - ره - مشکینی -ره -، مصباح یزدی، جوادی آملی، مکارم شیرازی، نوری همدانی و... به علت دفاع قاطعانه از ولایت و ولی فقیه مورد هجو و تمسخر رسانهای پایگاههای دشمن در داخل قرار گرفته و مطبوعات زنجیرهای، وقیحانه به تهدید آنان مبادرت ورزیده و اعلام نمودند که حتی علیه خدا نیز میتوان راهپیمایی کرد، کسی به این مظلومیتها نگریست و عنوانی پائیزگون لقب نداد؟
چرا هنگامی که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که متشکل از مراجع و علمایی صاحبنام و با نفوذ همچون مرحوم آیتالله مشکینی -اعلی الله مقامه الشریف- بوده و رسماً و علناً با صدور بیانیه، تشکل مخفی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را غیر مشروع اعلام نمود و رسانههای جریان موسوم به اصلاحات، خواستار محاکمه ایشان و سایر مراجع و علمای این جامعه به دلیل صدور این حکم بصیرت آفرین شدند، پائیزی برای توهین و تهمت به ساحت روحانیت تلقی نشد؟
و چنانچه مقصود نویسنده یادداشت منتسب به آقای هاشمی رفسنجانی، انتقادات عمومی ملت به عدم موضعگیری و یا موضعگیری نابخردانه چند چهره خاص جامعه - که شاید ملبس به لباس روحانیت هم باشند - به نفع جریان نفاق جدید و فتنهگران مورد حمایت و تأیید صهیونیستها، «تهمت و توهین» لقب یافته و آن انتقادات، به خزانی برای کل روحانیت تعمیم یافته، خود خطایی واضحتر و فاحشتر از خطای گذشته است.
انتظار عمومی مردم در این زمان، شفافیت مواضع، موضعگیری قاطع علیه فتنهگران، دفاع از ارزشها و آرمانهای اسلامی و انقلابی، پاسداشت حرمت ولایت فقیه و مرزبندی با دشمنان از سوی خواص است. معیار دوستی و محبت مردم، میزان پایبندی به دستاوردها و ارزشهای انقلاب اسلامی است و آنکه درصدد کسب حمایت عمومی و یا نگران از دست دادن وجاهت سابق خود در نزد مردم است باید رابطه خود با انقلاب اسلامی و رهبری را مستحکمتر نماید والعاقبه للمتقین.
یادداشت از: محمد سعید ذاکری
عناوین یادداشتهای وبلاگ