بسیاری از تحلیلگران، آینده تونس را به دلیل نداشتن رهبری واحد مبهم توصیف میکنند، اما به نظر میرسد بازگشت «شیخ راشد الغنوشی» رهبر مسلمانان تونس بتواند امید اسلامگرایان این کشور را پررنگتر کند.
«راشد الغنوشی» در سال 1941 در روستایی کوچک در جنوب تونس متولد شد. وی مدارج تحصیلی را به ترتیب در «الخلدونیه»، «قاهره»، «سوریه» و «پاریس» گذراند، اما به دلیل مشکلات خانوادگی، تحصیل در اروپا را رها کرد و به تونس بازگشت و به عنوان استاد فلسفه مشغول به کار شد.
وی پس از چندی با «عبدالفتاح مورو» و «حمیده النیفر» و «صلاحالدین جورشی» آشنا شد. این هسته چهار نفره با «جمعیت پاسدار قرآن کریم» همکاری میکرد. در سال 1970 اولین حلقه درس و بحث این هسته که حدود 30 تا 35 هزار نفر را در بر میگرفت در مسجد «سیدی یوسف» تشکیل شد. اکثر این افراد دانشجویان جوانی بودند که در آکادمی ابنشرف در مقطع لیسانس شاگرد شیخ الغنوشی بودند.
از آغاز دهه 60 دولت تونس توانسته بود تمام وابستگان به مدرسه زیتونیه را با خود همراه کند. نسل جدید جنبش اسلامی به رهبری شیخ راشد الغنوشی به شیوخ زیتونیه ایراد میگرفتند و آنان را نسلی میدانستند که امانت الهی خود را حفظ نکرده و در مورد کشور کوتاهی کرده و آن را به سکولارها تحویل دادهاند. کتاب «جنبش اسلامی تونس» در این مورد از زبان شیخ الغنوشی میگوید: «ما دیگر به بازماندگان مدرسه زیتونیه به عنوان الگویی که باید از آنها تبعیت شود؛ نمینگریم. ما به سید قطب، حسن البنا و مودودی چشم دوختهایم. شیوخ ما آنها هستند، زیرا پرچم اصلاحات اسلامی را برافراشتهاند. من به دنبال ابزار مبارزه و به دنبال کسی هستم که به او به عنوان اصلاحطلبی که بر ضد سکولاریسم و فساد وارد جنگ میشود، اقتدا کنم.»
راشد الغنوشی با انتشار ماهنامه «المعرفه» در اوائل سال 1970 نخستین هستههای حرکت اسلامی تونس را تشکیل داد و به همین دلیل با مشکلات فراوانی مواجه شد. او حتی تا پای چوبه دار رفت، اما سرانجام به خارج از کشور تبعید شد.
وی در سال 1980 برای اولینبار زندان سیاسی را تجربه کرد و پس از آزادی از زندان، به کشورهای حاشیه خلیج فارس، ایران، سودان و لبنان سفر کرد.
این رهبر انقلابی مسلمان تألیفاتی در زمینه مسائل اجتماعی و فلسفی اسلامی دارد که بعضی از آنها در کشورهای مصر، سودان، تونس، الجزایر، ترکیه، فرانسه و ایران چاپ و منتشر شده است.
وی هماکنون در لندن و در تبعید به سر میبرد و با توجه به تحولات اخیر کشور تونس، قصد رجعت به زادگاهش را دارد. البته نباید وی را به دلیل تشابه اسمی با «محمد الغنوشی» رئیسجمهور موقت و فعلی تونس اشتباه گرفت.
به همین مناسبت و برای آشنایی بیشتر با این رهبر انقلابی مسلمان، معرفی دو کتاب وی به نامهای «حرکت امام خمینی و تجدید حیات اسلام» و «مسأله فلسطین و ماهیت طرح صهیونیسم» در پی میآید:
* حرکت امام خمینی و تجدید حیات اسلام
کتاب «حرکت امام خمینی و تجدید حیات اسلام» نوشته راشد الغنوشی، رهبر حرکت اسلامی «النهضه» تونس است که به همت آیتالله سیدهادی خسروشاهی ترجمه و به جامعه فرهنگی کشور ارائه شده است.
به گزارش مرکز بررسی های اسلامی قم، مقالات این کتاب به مناسبتهای مختلف به همت استاد خسروشاهی، ترجمه و در روزنامه اطلاعات منتشر شده است و به مناسبت پانزدهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، به صورت کتاب مستقلی توسط انتشارات موسسه اطلاعات روانه بازار کتاب شده است.
مباحث کتاب درباره انقلاب اسلامی ایران و رهبری این حرکت است که از دیدگاه مولف، موجب تجدید حیات جهان اسلام در عصر ما گردیده است و به همین دلیل، مترجم نام این کتاب را «حرکت امام خمینی و تجدید حیات اسلام» انتخاب نموده است.
این کتاب از یک مقدمه (درباره مؤلف و کتاب) و چهار بخش تشکیل شده است. بخش اول این کتاب «امام خمینی و رهبری حرکت های اسلامی، اخوان المسلمین، جماعت اسلامی و حرکت اسلامی ایران» نام دارد که نویسنده به مقایسه تطبیقی سه حرکت اسلامی برجسته معاصر در جهان اسلام میپردازد و برجستگیها و تمایزات امام خمینی و انقلاب اسلامی را نسبت به دیگر حرکتهای اسلامی معاصر به اثبات میرساند.
مقاله «انقلاب اسلامی ایران، پیشتاز حرکت جهانی اسلام» بخش دوم و مقاله «تجدید حیات اسلام: حاکمیت علما یا روشنفکران» عنوان بخش سوم کتاب حاضر را تشکیل میدهند. بخش چهارم کتاب هم گفتوگوی نشریه «العقیده» الجزیره با راشد الغنوشی درباره حرکت اسلامی تونس و ایران اسلامی است که طی آن دیدگاههای حرکت اسلامی «النهضه» درباره انقلاب اسلامی ایران تبیین میشود.
انتشارات اطلاعات کتاب «حرکت امام خمینی و تجدید حیات اسلام» را در 128 صفحه و در قطع رقعی، برای نخستین بار در سال 1372 و برای مرتبه دوم در سال 1377 چاپ کرد.
* مسأله فلسطین و ماهیت طرح صهیونیسم
کتاب «مسأله فلسطین و ماهیت طرح صهیونیسم» نوشته راشد الغنوشی با ترجمه آیتالله سیدهادی خسروشاهی از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شده است.
به گزارش مرکز بررسیهای اسلامی قم، تحلیلهای سیاسی این کتاب، در اوائل دهه 80 میلادی توسط شیخ راشد الغنوشی، رهبر حرکت اسلامی «النهضه» تونس به عنوان تحلیلهای «درون تشکیلاتی» برای مطالعه کادرهای حرکت اسلامی نوشته شده است.
این تحلیلها در ایام حضور آیتالله خسروشاهی در ایتالیا به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در واتیکان، به دست وی میرسید و چون حرکت «الاتجاه الاسلامی» غنوشی تحت فشار شدید رژیم «حبیب بورقبیه» بود، خسروشاهی ترجمه و نشر این مطالب را در آن زمان صلاح ندانست. چرا که غنوشی به علت هواداری علنی از انقلاب اسلامی و رهبری آن حضرت امام خمینی (ره) تحت تعقیب قانونی بود.
این تحلیلها که به تناسب حوادث منطقه نوشته شده، با توجه نقش مثبت سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) در آن دورانها، به ظاهر لحن دفاع از سازمان را دارد ولی تحلیلهای بعدی ـ که پس از آغاز سازشکاری رهبری پترو دلار فلسطینی نوشته شده ـ روشنگر حقایق و افشاگر ماهیت ماکیاولسیتی سیاستبازان فلسطینی است.
نسخه عربی این کتاب با عنوان «قضیة فلسطین بین مفترق طریقین» و با امضای مستعار «الاستاذ معاذ صابر» منتشر شد. مجموعه مباحث این کتاب، دیدگاههای حرکت اسلامی تونس را درباره فلسطین، اسرائیل، ارتجاع عرب، ماهیت رژیم فاشیستی سرهنگهای حاکم بر تونس مانند حبیب بورقبیه، انتفاضه و انقلاب اسلامی ایران نشان میدهد.
این کتاب در 6 بخش تنظیم و تدوین شده است که مسأله فلسطین بر سر دوراهی، کنفرانس فاس (ارزیابی و تحلیل نتایج این کنفرانس)، تجربههای مثبت و منفی انقلاب فلسطین، ماهیت طرح صهیونیستی، از کجا آغاز کنیم؟ و مرکزیت مسأله فلسطین، عناوین آن هستند.
متن عربی این کتاب فاقد سه بخش آخر است که «ماهیت طرح صهیونستی» متن سخنرانی استاد غنوشی در «کنفرانس اسلامی فلسطین» تهران و «از کجا آغاز کنیم؟» متن سخنان وی در میزگرد «اندیشههای امام خمینی درباره فلسطین» است که در بهمن 1369 با حضور علامه سید محمدحسین فضلالله (ره)، شیخ عبدالعزیز عوده و احمد جبرئیل در تهران برگزار شد که ترجمه سخنرانی راشد الغنوشی به تناسب موضوع کتاب و برای تکمیل به آن افزوده شده است.
«مرکزیت مسأله فلسطین» هم ترجمه گفتوگوی هفتهنامه العقیدة چاپ الجزائر (شماره 32) با الغنوشی پس از مراجعت وی از «کنفرانس اسلامی تهران درباره فلسطین» است و وی ضمن معرفی حرکت اسلامی «النهضة» تونس و فعالیتهایش، حقایقی را درباره فلسطین و کنفرانس اسلامی تهران بیان میدارد.
نخستین چاپ کتاب «مسأله فلسطین و ماهیت طرح صهیونیسم» در 142 صفحه، قطع رقعی و شمارگان 5000 نسخه از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شده است.
سفیر سودان در لبنان ضمن بررسی و تشریح چالشها و مشکلات گسترده جنوب سودان در مرحله بعد از همه پرسی این منطقه، از تجزیه کشورهای جهان عرب به 32 کشور توسط آمریکا خبر داد.
"ادریس سلیمان " در ابتدای گفتوگوی تفصیلی خود با برنامه "ماذا بعد " شبکه تلویزیونی "المنار " لبنان به تاریخچهای از نقش ویرانگر استعمار درگذشته و حال حاضر در آفریقا پرداخت و اظهار داشت: استعمار درجدایی احتمالی جنوب سودان نقش دارد و این امر در راستای راهبرد استعمار برای جدا کردن شمال آفریقای عربی و مسلمان از آفریقای سیاه [در جنوب] صورت می گیرد و اکنون ملاحظه می کنید که شاید این رویکرد استعماری باعث جدایی جنوب سودان شود.
*نقش ویرانگر استعمار در تاریخ آفریقا
وی افزود: مشکلات بین شمال و جنوب در امتداد قاره آفریقا وجود دارد و استعمار از طریق سیاستها، روی کار آوردن دولتها و تدوین قوانین برای جدا کردن شمال آفریقای عربی و مسلمان از آفریقای سیاه تلاش کرده است.
*استعمار و تغییر زبان و رسمالخط مردم آفریقا
سلیمان تصریح کرد: همه آفریقا، قاره اسلام بود زیرا وقتی استعمارگران به آفریقا آمدند از هر سه آفریقایی دو نفر عربی صحبت می کردند و مسلمان بودند و 40 زبان آفریقایی با رسم الخط عربی نوشته می شد اما استعمار رسم الخط همه این زبان ها را به لاتین تغییر داد و سعی کرد دیوارهای تمدنی ایجاد کنند و بین یک تمدن با تمدن دیگر جدایی ایجاد کنند زیرا هدف استعمارگران منزوی کردن جهان عرب و سپس از بین بردن آن در مرحله بعدی بود.
وی گفت: بین مردم شمال و جنوب سودان اصلا تفاوتی وجود ندارد و گفته می شود مردم شمال سودان عربی و مسلمان و مردم جنوب سودان آفریقایی و زنگی و مسیحی هستند که این گفته درست نیست زیرا اجداد همه مردم سودان، از جنوب این کشور هستند زیرا اعراب وقتی به سودان آمدند با ساکنان آن پیوندهای خویشاوندی برقرار کردند.
خبرنگار شبکه تلویزیونی المنار این سوال را مطرح کرد که با توجه به اینکه در منطقه جنوب سودان 56 اصل و نسب و 567 گروه زیرمجموعه آن و 180 زبان و لهجه وجود دارد و 65 مردم آن پیرو دین های سنتی و 17 درصد مسلمان و 18 تا 20 درصد مسیحی هستند، به نظر شما وضعیت جنوب سودان در صورت جدایی چگونه خواهد بود و آیا با این ساختار می تواند همزیستی داشته باشد ؟
* بلاتکلیفی صدها هزار خانوادهها؛ پیامد جدایی سودان
سفیر سودان این باره گفت: یکی از اشکالات جدایی احتمالی جنوب و شمال سودان از یکدیگر این است که صدها هزار نفر از خانواده ها نمی توانند به سادگی درباره سرنوشت خود تصمیم بگیرند زیرا چه بسا پدر خانواده شمالی و مادر خانواده از اهالی جنوب سودان باشد و درهمین حال تعدادی از قبایل نیز در طول مرز شمال و جنوب ساکن هستند که همه اینها، موضوعاتی در هم آمیخته هستند که نمی توان آنها را از هم جدا کرد.
وی گفت: ما در جنوب سودان هیچ نقطه مشترکی نداریم که باعث وحدت بین جنوبیها شود و بتواند برای آنها انسجام و اتحاد ایجاد کند. در حال حاضر تنها زبانی که عوام و فرهنگیان جنوب سودان با آن سخن می گویند، زبان عربی است و همه آن را می شناسند اما اینکه مسئولان جنوب تلاش کنند زبان انگلیسی را بر مردم تحمیل کنند، این تلاشی غیرطبیعی است زیرا تنها اندکی از فرهنگیان یا کسانی که کمی تحصیلات دارند، به زبان انگلیسی صحبت می کنند و برخلاف این گفته که جنوبیها مسیحی هستند، باید بگویم که یک سوم جنوبی ها مسیحی، یک سوم دیگر مسلمان و یک سوم دیگر از دهها ادیان مختلف سنتی آفریقایی هستند.
سلیمان افزود: در جنوب سودان، همه به یک زبان واحد سخن نمی گویند بلکه به 48 زبان صحبت می کنند و حتی الان، اگر ارتش جنوب سودان بخواهد دستوری را به واحدهای خود بدهد، ناگزیر است که از زبان عربی استفاده کند زیرا همه این زبان را می دانند اما اگر خواسته باشد آن را به زبان انگلیسی و یا سایر زبان های جنوب سودان ابلاغ کند، اندکی آن را می فهمند.
*اختلافات بین قبایل جنوب سودان
وی گفت: بنابراین باید گفت که نه عامل دینی و نه عامل زبانی و نه حتی قومیت می تواند باعث ایجاد وحدت و انسجام در جنوب سودان شود زیرا اختلافات زیادی بین قبایل جنوب سودان وجود دارد و هیچ عامل انسجام بخشی بین یکصد قبیله ساکن در جنوب سودان وجود ندارد لذا معتقدم که جنوب سودان با این شرایط در گرداب بزرگی خواهد افتاد.
سلیمان گفت: مسئولان جنوب سودان به خاطر این وضعیت در تنگنایی واقعی گرفتار خواهند شد و درکنار این موارد، باید به وضعیت نابسامان ساختار زیربنایی جنوب سودان نیز اشاره کرد.
* عوامل خارجی پشت پرده تجزیه سودان
وی افزود: ما در شمال سودان تاکید کرده ایم که بهترین یاری دهنده به برادران جنوبی خود در صورت تصمیم آنها برای جدایی خواهیم بود؛ با وجود اینکه می دانیم که درپس پرده این تصمیم عوامل خارجی قرار دارند و می دانیم که عوامل خارجی درپس پرده جدایی جنوب هستند.
سفیر سودان در لبنان گفت: اما با همه این وجود، اگر همه پرسی با شفافیت، سلامت و درستی برگزار شود، ما اعلام کرده ایم که بهترین یاری دهنده به این کشور در صورت جدا شدن جنوب خواهیم بود.
وی در ادامه تشریح مشکلات منطقه جنوب سودان در صورت جدایی احتمالی گفت: کشور جنوب سودان به دهها سال زمان نیاز خواهد داشت تا به یک کشور [حقیقی] تبدیل شود و به میلیون ها دولار پول برای ساختن امور زیربنایی خود و خدمات آموزشی و بهداشتی و آب و برق نیاز خواهد داشت .
* اختلاف شمال و جنوب سودان درباره منطقه "ابیه "
سلیمان درباره وضعیت منطقه "ابیه " و اختلافات بین شمال و جنوب سودان درباره این منطقه گفت: ما شاهد تلاشی برای گمراه کردن افکار عمومی هستیم مثلا رسانه های گروهی غربی می گویند که منطقه ابیه یک منطقه نفت خیز است درحالی که آنها می دانند منطقه ابیه نفت خیز نیست. میزان تولید نفت درحال حاضر در ابیه سه هزار بشکه در روز است و این میزان اندک تولید نفت نمی توان این منطقه را منطقه ای نفت خیز دانست بلکه برعکس مناطق پیرامون ابیه، نفت خیز است.
وی گفت: بنابراین حقیقت این است که وقتی ما توافقنامه صلح را در سال 2005 میلادی با جنوب سودان امضا کردیم، از سه منطقه دارای شرایط خاص سخن گفته شد و جنبش خلق سودان اصرار داشت که درباره آنها مذاکره صورت گیرد که این سه منطقه شامل منطقه "نیل آبی "، منطقه "جنوب کردفان " و منطقه ابیه است و از همین رو، سه پروتکل برای هریک از این مناطق امضا شد تا براساس آن رفتار شود.
سفیر سودان در لبنان افزود: در پروتکل مربوط به منطقه ابیه برحق شهروندان این منطقه برای شرکت در همه پرسی در زمان برگزاری آن تاکید شد و در آن از حق شهروندان ابیه برای تعیین سرنوشت خود سخن گفته شد؛ حال خواه جنوب از شمال سودان جدا شود یا نشود. یعنی اینکه آیا به مدیریت "بحر غزال " در جنوب ملحق شوند یا به صورت یک مدیریت مستقل در شمال سودان باقی بمانند.
وی گفت: در منطقه ابیه دو قبیله اصلی زندگی می کنند؛ یکی قبیله "دنکا نوق " است که قبیله ای جنوبی به شمار می رود و دیگری قبیله "مسیره " است که قبیلهای شمالی به شمار می رود و براساس پروتکل مربوطه قرار بود وقتی زمان همه پرسی فرا برسد، همگان رای بدهند اما به نظر می رسد که برادران در جنوب سودان و جنبش خلق می خواستند که مسائل را پیچیده کنند و گفتند که ما اعطای حق رای دادن به سایر شهروندان سودانی ساکن این منطقه را نمی پذیریم.
سلیمان افزود: برادران جنوبی و جنبش خلق برای اینکار خود بهانه هایی مطرح می کنند، از جمله اینکه، قبیله مسیره در طول سال در منطقه ابیه سکونت ندارند. هرچند این گفته درست است زیرا افراد این قبیله پرورش دهنده احشام هستند و در فصل تابستان از منطقه ابیه به منطقه جنوب سودان کوچ می کنند، اما اگر به آنها حق شهروندنی در منطقه ابیه داده نشود، پس حق شهروندی درکجا باید به آنها داده شود؟ باید به آنها در منطقه جنوب که در فصل تابستان به آنجا کوچ می کنند، حق شهروندی اعطا شود اما مسئولان جنبش خلق به آنها حقوق شهروندی نمی خواهند بدهند زیرا آنها جنوبی نیستند.
وی ادامه داد: جای شگفتی دارد که آنها [مسئولان جنوب] نمی خواهند به این قبیله سودانی نه حق شهروندی در منطقه ابیه را بدهند و نه در جنوب سودان. یعنی نه به آنها حق شهروندی در ابیه می دهند به این بهانه که آنها کوچ می کنند و نه حق شهروندی در جنوب می دهند به این بهانه که آنها جنوبی نیستند و این یک معضل به شمار می رود
خبرنگار شبکه تلویزیونی المنار در ادامه با اشاره به قرارداد شوم "سایس -پیکو " بین فرانسه و انگلیس که جهان عرب را درگذشته تقسیم کرد، این سوال را از سفیر سودان پرسید که آیا معتقدید ما در چارچوب "سایس پیکوی " جدیدی قرار داریم؟
*طرح آمریکا و رژیم صهیونیستی برای تجزیه کشورهای عربی
سلیمان در پاسخ گفت: بله، درحال حاضر تلاشی برای تولید دوباره سایس پیکو وجود دارد. باید بگویم که سایس بیکو در گذشته در جنوب سودان آغاز شد، یعنی در آن زمان ارتش های فرانسه و انگلیس درخود همین منطقه جنوب با هم درگیر شدند و این امر باعث مذاکره بین انگلیس و فرانسه شد که بعد از چند سال به توافق بین وزیران امور خارجه دو طرف برای تقسیم جهان عرب منجر شد و این منطقه تقسیم شد.
* "سایس-پیکو "ی دیگر برای تجزیه اراضی عربی در خاورمیانه
کشورهای انگلیس، فرانسه و روسیه با امضای قرارداد محرمانه در سال 1946 میلادی به نام قرارداد "سایس پیکو " اراضی عربی در خاورمیانه را بین خود تقسیم کردند. براساس این قرارداد، فرانسه منطقه ای را برای خود برداشت که شامل سوریه بود و انگلیس نیز منطقه ای را شامل عراق جنوبی به همراه حیفا و عکا در دریای مدیترانه را برای خود برداشت و درخصوص اراضی بین این دو منطقه نیز توافق شد که جایی برای یک کشور عربی در آینده باشد که بخش شمالی آن تحت کنترل فرانسه و بخش جنوبی آن تحت کنترل انگلیس قرار داشته باشد و درخصوص فلسطین توافق کردند که در آن یک مدیریت بین المللی کار کند.
این قرارداد نام خود را از مارک سایکس دیپلمات انگلیسی و فرانسوا جورج - بیکو دیپلمات فرانسوی گرفت چرا که آنها به این قرارداد را بستند.
*تقسیم و تجزیه جهان عرب به 32 کشور
سفیر سودان در ادامه گفتوگوی خود با شبکه تلویزیونی المنار گفت: الان گویی در مسئله جنوب سودان، استعمار نوین و قدرت های امپریالیستی و نمایندگی آمریکا می خواهند نقشه ها را در این منطقه دوباره ترسیم کنند. آمریکا به این رویکرد روی آورده است و در پژوهش های منتشر شده در مجله وزارت دفاع آمریکا و فارین پالسی و مراکز پژوهشی آمریکایی سخن از تقسیم و تجزیه جهان عرب به 32 کشور و تقسیم و تجزیه شاخ آفریقا و آفریقای مرکزی و غرب آفریقا آمده است. این پژوهشها موجود است.
*تجزیه جهان عرب با هدف امنیت بیشتر اسرائیل
وی گفت: این پژوهش ها همچنین به اسرائیل خدمت می کند و هم اکنون اسرائیل نیز وارد جریان شده است و با آن همراهی می کند زیرا تقسیم و تجزیه جهان عرب به معنای امنیت بیشتر برای اسرائیل خواهد بود لذا بین این دو راهبرد [راهبرد آمریکا و رژیم صهیونیستی] همخوانی وجود دارد و ما الان شاهدیم که درمسیر سایس پیکوی جدیدی و کنفرانس برلین جدیدی قرار داریم که آفریقا را تجزیه و تقسیم کرد.
درکشوری با مساحت 320000 کیلومتر مربع وجمعیتی بالغ بر 27 میلیون نفر واقع در جنوب غرب آسیاکه شغل اکثر مردمانش کشاورزی در مزارع موز، اناناس وکائوچو ویا صید ماهی بوده وتا قبل از سال 1981 اکثرا" در روستاها وجنگلها ودر پائینترین سطح امکانات زندگی میکردند و درآمد سرانه هر نفر کمتر از 100 دلار بود ومناقشات وجنگهای مذهبی ناشی از وجود 18 دین ومذهب ونژاد کشوررا بشدت نا امن نموده بود خداوند شخصی را بعنوان هدیه برایشان فرستاد که کسی نبود به جز mahadir bin mohamat ، یا همان مهاتیر محمد که تمام دنیا اورا با این نام میشناسند وبه او احترام میگذارند .
مهاتیر کوچکترین عضو خانواده 11 نفره ای بود که شغل معلمی پدرش تکافوی برآوردن آرزوی پسرش مهاتیر جهت خریدن دوچرخه برای رفت وآمد به دبیرستان را نمیکرد بنابراین مهاتیر جهت برآورده نمودن آرزویش شروع به فروختن موز در خیابان بعد از اتمام اوقات مدرسه نمود. مهاتیر پس ازاتمام دبیرستان وارد دانشگاه پزشکی کشور همسایه سنگاپور شده وهمزمان مسئولیت اتحادیه دانشجویان مسلمان آن دانشگاه را برعهده گرفت.
سال 1953 پس از فارغ التحصیلی به کشورش بازگشت وبعنوان پزشک جراح به استخدام نیروهای انگلیسی که کشورش را اشغال کرده بودند درآمد ، پس از خروج نیروهای انگلیسی ودر سال 1957 با افتتاح مطبی شروع به طبابت نموده ونیمی از وقتش را صرف معالجه رایگان افراد فقیر نمود
در سال 1964 به مدت 5 سال بعنوان نماینده در مجلس ملی فعالیت نمود ودر سال 1970 کتاب معروف خود بنام " آینده اقتصادی مالزی " را به رشته تحریر درآورد که همین کتاب بعدها پایه واساس تفکرات آن مرد جهت تحول اقتصادی کشورش گردید.
بهرحال مهاتیر در سال 1974 بعنوان سناتور وارد مجلس سناودر سال 1975 بعنوان وزیر آموزش وپرورش وسپس نیابت نخست وزیر وبالاخره در سال 1981 به سمت نخست وزیری نائل گردید.
تکرار میکنم سال 1981 یعنی سال شروع انقلاب اقتصادی یک جراح در مالزی!!
ولی پرسش اساسی این است که آن جراح مالیزیایی چه کاری انجام داد ؟!!!
اول : نقشه آینده مالزی را ترسیم نمود و اولویتها ، اهداف ونتایجی را که میبایست در طی مدت 10 سال وبعد 20 سال ونهایتا تا سال 2020 به آنها دست یابند را مشخص نمود.
دوم : تصمیم گرفت که آموزش همگانی وتحقیقات علمی اولین اولویت ودرراس برنامه ها قرار گیرند ، بنحوی که بیشترین میزان بودجه واعتبار رابرای آموزش همگانی وکسب مهارتهای فنی- ریشه کنی بی سوادی واز همه مهمتر آموزش زبان انگلیسی وتحقیقات علمی اختصاص داد. مهاتیر در همان سالها هزاران نفر از دانشجویان را با پرداخت بورسیه به بهترین دانشگاههای جهان اعزام نمود.
سوم : استراتژی وبرنامه های خودرا بصورت کاملا شفاف و با صداقت با مردم کشورش در میان گذاشت ،آنان را بانظام مالیاتی جدید که مسیرکشور را بسوی انقلاب اقتصادی هموار میکرد آشنا نمود واز همه مهمتر از مردم دست یاری طلبید . مردم نیز چون اورا صادق دیدند باورش کردند وهمراه ودنباله رو گردیدند بنابراین در اولین سال اقدام به کاشت یک میلیون اصله درخت روغنی نمودند که همین امر طی تنها دو سال مالزی را بعنوان بزرگترین و اولین کشور تولید کننده وصادر کننده روغن درختی به دنیا معرفی نمود .
مهاتیر تصمیم گرفت صنعت جهانگردی مالزی را طی 10 سال به درآمد 20 میلیارد دلاری در عوض درآمد 900 میلیونی سال 81 برساند این درحالیست که درآمد حال وحاضر مالزی از صنعت جهانگردی 34 میلیارد میباشد وی برای رسیدن به این هدف پادگانهای نظامی ژاپنی را که از سالهای جنگ جهانی دوم در کشور مالزی باقی مانده بودند را به مناطق جهانگردی شامل انواع بازیهای تفریحی ، ورزشی و فرهنگی تبدیل نمود تا مالزی مرکزی جهانی برای برگزاری مسابقات بین المللی اتومبیل رانی ، اسب سواری و بازیهای آبی تبدیل گردد او همچنین کولالامپور را مقر اصلی کنفدراسیون فوتبال آسیا قرارداد .مالزی در سال 1996 با رشدی معادل 46% نسبت به سالهای قبل از آن در زمینه صنعت برق والکترونیک خودرا بعنوان یکی از صادر کنندگان لوازم برقی والکترونیکی به دنیا معرفی نماید.مهاتیر محمد با وضع قوانین شفاف و ضوابط مشخص درهای اقتصادی کشور را بسوی سرمایه گزاران خارجی گشود وبا تاسیس شرکت عظیم پتروناس در برجهای دوقلوی کولالامپوربازار بورسی با یک میلیون دلار معامله در روز پایه ریزی نمود.
تاسیس بزرگترین دانشگاه اسلامی دنیا گامی دیگر جهت جذب نخبگان علمی داخلی وخارجی از تمام نقاط دنیا علی الخصوص کشورهای اسلامی بود وی توانست با تاسیس پایتخت اداری جدید بنام پاتوراجایا با دو میلیون نفر جمعیت در کنار پایتخت تجاری ( کولالامپور ) هم از نظر سیاحتی و هم تقسیم کار و با تاسیس دو فرودگاه جدید ومدرن ودهها جاده واتوبان سریع السیر رفت وآمد جهانگردان وسرمایه گزارانی که از کشورهای چین- هند وحاشیه خلیج فارس وباقی نقاط دنیا با آن کشور سفر میکردند را تسهیل بخشید.
بطور خلاصه باید گفت حاج مهاتیر محمد طی مدت 21 سال یعنی از سال 1981 تا 2003 موفق گردید کشوری فقیر با درآمد سرانه 1000 دلار را به کشوری توسعه یافته با درآمد سرانه 16000 دلار در سال و میزان سرمایه گذاری را از 3 میلیارد به 98 میلیارد دلار ومیزان صادرات رابه رقم قابل توجه 200 میلیارد دلار برساند . مهاتیر محمد در سال 2003 با اراده شخصی تصمیم به کناره گیری از قدرت وسپردن زمام امور کشور به نیروهای جوان وتازه نفس گرفت . علیرغم درخواست مردم کشورش مبنی بر ماندن بر مسند قدرت ،او تصمیم خودرا گرفته بودوبدون اینکه بخواهدفردی از افراد خانواده اش را به قدرت برساند ویا حکومت را موروثی کند بطور کلی از دنیای سیاست کناره گیری نمود تا جانشینان او بتوانند آرزوی طراحی شده او بنام مالزی بیست.... بیست .... یا مالزی در 2020 را که در آن مالزی بعنوان چهارمین قدرت اقتصادی آسیا پس از ژاپن– چین – وکره تبدیل گردد را به واقعیت تبدیل نمایند .مهاتیر در نهضت اقتصادی خویش هیچگاه منتظر کمکهای آمریکا وکشورهای اروپائی نماند بلکه توکل او ابتدا بر قدرت لایزال الهی سپس بر اراده وپشتکار خود واز همه مهمتر عزم واراده وحمایت مردم کشورش قرار داشت .
اینچنین بود که یک موز فروش ویا بعبارتی پزشک جراح توانست با مهارت وعشق عمیق به کشور ومردمش وپشتکار عالی مالزی را از یک موش به یک ببر آسیائی تبدیل نماید
گفت: سایت گویانیوز وابسته به سازمان «سیا» شرط گذاری خاتمی را بدجوری به تمسخر و استهزاء گرفته است. |
سفیر انگلیس در ایران میگوید: «من به دیدار شاه رفتم و این آخرین دیدار ما بود. شاه نظر مرا در مورد سرنوشت خودش جویا شد. من گفتم او را در وضعیتی میبینیم که آمریکاییها برای آن اصطلاح «No.win» (وضعیتی که در آن امیدی به پیروزی وجود ندارد) به کار میبرند.
بازخوانی فرار شاه از ایران در 26 دی سال 1357
اسنادی وجود دارد که نشان میدهد محمدرضا شاه در آخرین ماههای سلطنت خود از کشورهای غربی خواسته است که از طریق اقدام مشترک نظامی مانع پیروز انقلاب اسلامی بشوند.
«پونیا توسکی» (Ponia tosky) فرستاده ویژه کاخ الیزه به تهران در گزارشاتی که به «ژیستگاردستن» ارسال کرد، به نقل از محمدرضا پهلوی نوشت: «شاه ازغرب تقاضای دخالت نظامی برای پیشگیری از سقوط ایران در دامان شوروی دارد» برهمین اساس والری ژیستگاردستن در افتتاحیه نشست گوادلوپ به طور رسمی خطاب به مقامات آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان گفت: «خطر سقوط شاه و احتمال مداخله شوروی مهمترین عللی هستند که باید دولتهای غربی در جلوگیری از وقوع آنها بکوشند.» وی سپس با لحن جدیتری گفت: «شاه از من تقاضا کرده است برای کاستن از فشار شوروی به طور مشترک اقدام کنیم.»
البته به میان کشیدن پای شوروری در حالی که این کشور نیز با برپایی یک نظام مذهبی مخالف بود و در نقطه مقابل آن قرار داشت، «حرف اضافه» و سرپوشی بیش نبود.
براساس درخواست شاه از غرب، نشست مسئولان ارشد 4 کشور غربی در جزیره «گوادلوپ» - واقع در شرق دریای کارائیب و غرب اقیانوس اطلس - در روزهای 14 تا 17 دیماه با میزبانی رئیس جمهور فرانسه برگزار گردید. آنان در این 4 روز جنبههای مختلف «مداخله نظامی در ایران» و امکانات و محدودیتهای آن را مورد بررسی جدی قرار دادند اما در نهایت مداخله نظامی را بیفایده دانسته و صرفاً در حد تهدید به مداخله نظامی باقی ماندند.
جیمی کارتر از سوی جمع و به ویژه میزبان مأمور شد تا با حضرت امام خمینی تماس برقرار کند و جمعبندی اجلاس گوادلوپ که پذیرش سقوط شاه و در عین حال حمایت قاطع از شاپور بختیار بود را به اطلاع ایشان برساند. کارتر از طریق دو دیپلمات فرانسوی پیام شفاهی را به اطلاع حضرت امام رساند. این تماس در تاریخ 18 دیماه - یعنی بدون فوت وقت - برقرار شد و در این روز دیپلماتهای فرانسوی به حضور امام رسیدند.
پیام جیمی کارتر حاوی دو نکته اساسی بود 1 - غرب به حمایت از دولت دکتر بختیار متعهد است و آن را وظیفهای اخلاقی برای جلوگیری از خونریزی در ایران میداند، 2- با رفتن شاه و در شرایط تزلزل دولت بختیار، احتمال وقوع کودتای نظامیان علیه انقلابیون و توسل به خونریزی زیاد، جدی است. این پیام در عین حال اشارهای هم به احتمال استفاده شوروی از شرایط بحران ایران و مداخله نظامی داشت که برای توجیه بینالمللی کردن مسائل ایران از سوی 4 کشور یاد شده غربی صورت گرفت.
حضرت امام خمینی با این پیام بسیار هوشمندانه برخورد کرده «هر بخش از پیام اجلاس گوادلوپ را با عبارتی فنی و در عین حال قاطع پاسخ دادند. حضرت امام میفرمایند: «پیام کارتر دو جهت داشت یکی موافقت با دولت بختیار یا دست کم سکوت در برابر آن و دیگری راجع به کودتای نظامی یا پیشبینی وقوع آن» پاسخ امام به این دو خواسته سران گوارلوپ این بود: «ملت ما حاضر نیست با دولت بختیار به عنوان میراث شاه و یا با تدابیری چون شورای سلطنت که همه آنها غیر قانونی است، کنار بیاید و.... آقای کارتر اگر حسن نیت دارد، میبایست از پشتیبانی کودتا یا دخالت در امور ایران دست بکشد.»
در مورد کودتای نظامیان، کاملاً واضح بود که راه به جایی نمیبرد و اساساً کودتا علیه حاکمیت عمل میکند نه علیه مردمی که در حکومت نیستند. حضرت امام در پاسخ به سخنان کارتر اطمینان خاطر خود را از ارتش ابراز کرده و میگوید: «اکنون در سازمان نیروهای مسلح ایران، اختلاف عمیق و اساسی بروز کرده است و در صورت وقوع کودتا، بسیاری از ارتشیان که به ما پیوستهاند، این تلاش را در نطفه خفه خواهند کرد.»
در این دیدار فرستادگان کارتر تلاش میکنند تا سمتگیری آینده رهبر انقلاب و جمهوری اسلامی را دریابند از اینرو نگاه حضرت امام به شوروی را جویا میشوند. حضرت امام با زیرکی موضوع را به بحث نظام سلطه میکشاند و روابط غرب و شرق را در یک چارچوب به بحث میگذارد و میفرماید:«من به حکم اینکه یک روحانی هستم، همیشه مصحلت بشر را در نظر میگیرم. لذا توصیه میکنم که جلوی این خونریزیها را بگیرند و ایران را به حال خود واگذارند در این صورت است که نه تسلیم شرق خواهند شد ، نه تسلیم غرب».
در واقع حضرت امام با صراحت مسئولیتهای هر نوع هرج و مرج و خونریزی را از تاریخ دیدار به بعد متوجه آمریکا میکند و در همان حال از بحث روابط ایران و غرب با عباراتی کلی عبور میکند. کارتر از این دیدار طرفی نمیبندد و اهداف نشست گوارلوپ کاملاً با شکست مواجه میگردد. از اینرو سه روز پس از ملاقات نمایندگان کارتر با امام، سایر وس ونس وزیر امور خارجه آمریکا که در نشست گوادلوپ هم حضور داشت در تاریخ 21 دیماه به نمایندگی از آمریکا، فرانسه، انگلیس و آلمان با صراحت و باوجود آنکه محمدرضا شاه در ایران حضور دارد، پایان عمر رژیم شاه را اعلام میکند او میگوید: «شاه در نظر دارد تعطیلات خود را در خارج از ایران بگذراند و دولت آمریکا نیز این تصمیم شاه را تأیید میکند. آمریکا احساس میکند که شاه دیگر در آینده ایران نقشی ندارد.
در این میان و در همین زمان «آنتونی پارسوتز» سفیر انگلیس در ایران میگوید: «من به دیدار شاه رفتم و این آخرین دیدار ما بود. شاه نظر مرا در مورد سرنوشت خودش جویا شد. من گفتم او را در وضعیتی میبینیم که آمریکاییها برای آن اصطلاح «No.win» (وضعیتی که در آن امیدی به پیروزی وجود ندارد) به کار میبرند و اضافه کردم که هر روز که شما در کشور بمانید، بختیار مثل برفی که در آب افتاده باشد، تحلیل خواهد رفت. اگر کشور را ترک کنید شانس کمی برای بازگشت خواهید داشت. زیرا بختیار توانایی برقراری نظم و استقرار حکومت خود را ندارد. طوفان انقلاب، ایران را فرا گرفته و همه نهادهای قانونی را کنار زده است.»
منابع:
1- صحیفه جلده صحفه 376
2- سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز ص 495
3- خاطرات دو سفیر، سولیوان و پارسونز، نشر علم، 1357 ص 409- 405
4- ظهور و سقوط سلنطت پهلوی، حسین فردوست، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای اسلامی جلد اول ص 599
عناوین یادداشتهای وبلاگ