آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بى وفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر مى خواستی, حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توأم, فردا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
این قدر با بخت خواب آلود لالا چرا؟
آسمان چون شمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمى پاشد زهم دنیا چرا؟
شهریارا بی حبیب خود نمى کردی سفر
این سفر راه قیامت مى روی تنها چرا؟
امروز 1 مهر سال 90 است.
یعنی آغاز سال تحصیلی
و بعبارتی دیگر دومین روز هفته دفاع مقدس
ما این هفته را هفته دفاع مقدس میدانیم.
ما 8 سال در برابر بیگانگان جنگیدیم.
ما در مقابل مشکلات عدیده خم به ابرو هم نیاوردیم.
ما در جنگ و حتی بعد از جنگ دوست و دشمنمان را شناختیم.
ما یاد گرفتیم که باید در برابر چپاولگران و مستکبران مردانه بایستیم.
ما خود را مدیون کسانی میدانیم که از حجله عروسی برای دفاع از کیان اسلامی گسیل شدند تا مرگ با عزت را به زندگی توام با ذلت ترجیح دهند.
ما مدیون کسانی هستیم که هم اینک بدون هیچ چشمداشتی در مناطق آلوده ارتفاعات سردشت مردانه میجنگند.
ما خود را مدیون کسانی میدانیم که پس از گذشت سالیان دراز عطر و بوی شهادت را باز در کشورمان پراکنده اند.
آری ما مدیونیم
آمدیم از سفر دور و دراز رمضان
پی نبردیم به زیبایی راز رمضان
هر چه جان بود سپردیم به آواز خدا
هر چه دل بود شکستیم به ساز رمضان
سر به آیینه «الغوث» زدم در شب قدر
آب شد زمزمه راز و نیاز رمضان
دیدم این «قدر» همان آینه «خلّصنا»ست
دیدم آیینهام از سوز و گداز رمضان
بیش از این ناز نخواهیم کشید از دنیا
بعد از این دست من و دامن ناز رمضان
نکند چشم ببندم به سحرهای سلوک
نکند بسته شود دیده باز رمضان
صبح با باده شوال و رجب آمده بود
آن که دیروز مرا داد جواز رمضان
شام آخر شد و با گریه نشستم به وداع
خواب دیدم نرسیدم به نماز رمضان
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: بشکن و بخور و برای من دعا کن. بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد. آن مرد گفت: گردوها را می خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم! بهلول گفت: مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است...! نکته: اگر هدفی ارزنده دارید و وظایف تان را شایسته انجام می دهید، نیازی به سروصدا نیست. از این مقدمه شاید بشود اینطور نتیجه گرفت: اگر دیدید مدیری کلی تبلیغ و سروصدا برپا کرده، بدانید وظایفش را درست انجام نداده است!
عناوین یادداشتهای وبلاگ